واکسن دو ماهگی
مامانی جونم واکسن دو ماهگیت رو با بابایی رفتیم زدیم اما من اصلا دل نداشتم پاهات رو بگیرم این کار رو به بابایی واگذار کردم .بابایی میگه داشتی میخندیدی براش که یکدفعه بهت واکسن زدن و حسابی گریه کردی و بابایی دلش حسابی سوخته بود برات.اونروز اولین باری بود که از شدت گریه اشک ریختی....الهی مامانی قربونت برههههه.....الهی هیچوقت اشکت رو نبینم دختر قشنگمممممم.تا دو شب بعد از واکسن بی حال بودی و ناله میکردی فدات شم......اما چاره ای نیست واکسنه دیگه باید زد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی